شعردرمد ح حضرت حمزه عموی پیمبر(ص)سروده جهان میهن
السلام ای شیرمرد عرصه نبرد
السلام حمزه ، ای مرد مرد
السلام ای پهلوان جنگ های پیمبر
شیرمردی را رسانده ای به آخر
احد به خود ندیده بود چنین نبردی
مگرآنروز به میدان جنگ چه کردی
شمشیرتو به میدان نبردلرزده انداخته
حضرت زهرااز خاک قبرت تسبح ساخته
این قوم نانجیب از کینه بی اندازه
بهر پاره های جگرت می گذارندجایزه
وای از آن دمی که سینه ات راشکافتند
تیغ و نیزه سوی تو می انداختند
گرشکافت نیزه پیکر تو
ولی آنجانبود که خواهرتو
گربرید گوش وبینی از سرتو
کس ندید آنجاگریه های مادرتو
گربریدند از تن تو دست و پا
من نمی دانم سرت از تن شدجدا
توشهیدی ، لیک نبود کربلا
تاببینی روی سینه چکمه آن بی حیا
او به یک دست موی سر- بادست دیگر خنجرش
می فشارد استخوان را می برداو حنجرش
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان میهن
---------------------